گذشته

انقدر نگین گذشتهها گذشته. این آدمایی که الان دارین میبینین ساختهی دست همون گذشتههایی هستن که سعی دارن قایمشون کنن.
انقدر نگین گذشتهها گذشته. این آدمایی که الان دارین میبینین ساختهی دست همون گذشتههایی هستن که سعی دارن قایمشون کنن.
من میگم برام مهم نیست اما دربارش پوست لبمو میکنم در حدی که خون میوفته.
هیچکس بخاطر رفتاری ک با من کرد عذر خواهی نکرد
فقط منو بخاطر واکنشم سرزنش کردن
حالمون یروز خوب میشه
شاید اون روز من نباشم
تو اون موقع ب جایه منم بلند بخند خیلی بلند:)
تو هیچوقت نمیتونی بهم بگی که من کنارت نبودم
چون من پیشت موندم
حتی وقتی ک میدونستم باید برم
زندگي بهت ياد ميده هيچكس لياقت پين شدن صفح چتو نداره.
راستش من از اعتماد کردن نمیترسم، از ناامید شدن میترسم، از اینکه یه آدمو باور کنم و بهم ثابت کنه که اشتباه کردم خیلی میترسم.
کاش یه دکمه چیزی بود میتونستیم با فشار دادنش برگردیم به بهترین ورژن خودمون.
کی میگیره جاتو؟؟
یکی که والدینش درست تربیتش کردن و شعور داره
اصلا از این قضیه صبح شدن و اینا خوشم نمیاد
خیلی بده که دیگه نمیتونم مثل بقیه آدما بخوابم
اومدم برم ساعت یربع به دوازده بخوابم خوابم میومد
دوبار کابوس دیدم اخریه وحشتناک بود
دیگه میترسم بخوابم یکی دیگه ببینم
هروز بیشتر از دیروز میفهمم چقد حال بهم زن بودی
وقتی غرورم جلو تک تک ادمای دورم داشتم میشکوندم پیششون بخاطرت گریه میکردم تو داشتی تا صبح میخندیدی.
میدونی اون چیزی ک ب من گفتی و من ا شنیدش خیلی دلم شکست یروز از کسی ک دوسش داری میشنوی
شاید اون لحظه که قلبت بهو میسوزه منو ب یاد بیاری:)
وقتی بهم میگن تنبل درحالی که من درگیر سلامت روانم هستم و اونا نمیدونن که امروز چقد برای بیدار شدن و زندگی کردن جنگیدم.
گاهی گریم میگیره گاهی بدتر اینو مشتایی ک خوردن هرجایی میدونن
من ازت انتقام نمیگیرم
تو راجب گذشتت بهم گفته بودی.
درد نداشت،اما گریه میکرد
جاییش زخم نبود اما درد میکشید
خدا موقع ساختم هرچی بدبختی داده
بعد ی شخصیت تودار و دلقک بهم داده ک همه اینارو بپوشونه