اوه

اصلا از این قضیه صبح شدن و اینا خوشم نمیاد
اصلا از این قضیه صبح شدن و اینا خوشم نمیاد
خیلی بده که دیگه نمیتونم مثل بقیه آدما بخوابم
اومدم برم ساعت یربع به دوازده بخوابم خوابم میومد
دوبار کابوس دیدم اخریه وحشتناک بود
دیگه میترسم بخوابم یکی دیگه ببینم
هروز بیشتر از دیروز میفهمم چقد حال بهم زن بودی
وقتی غرورم جلو تک تک ادمای دورم داشتم میشکوندم پیششون بخاطرت گریه میکردم تو داشتی تا صبح میخندیدی.
میدونی اون چیزی ک ب من گفتی و من ا شنیدش خیلی دلم شکست یروز از کسی ک دوسش داری میشنوی
شاید اون لحظه که قلبت بهو میسوزه منو ب یاد بیاری:)
وقتی بهم میگن تنبل درحالی که من درگیر سلامت روانم هستم و اونا نمیدونن که امروز چقد برای بیدار شدن و زندگی کردن جنگیدم.
گاهی گریم میگیره گاهی بدتر اینو مشتایی ک خوردن هرجایی میدونن
من ازت انتقام نمیگیرم
تو راجب گذشتت بهم گفته بودی.
درد نداشت،اما گریه میکرد
جاییش زخم نبود اما درد میکشید
خدا موقع ساختم هرچی بدبختی داده
بعد ی شخصیت تودار و دلقک بهم داده ک همه اینارو بپوشونه
شد شد نشدم
اولین باری نیست که نمیشه
من افسرده نیستم
این واقعیت ها غرق کرده قایق بی پاروی منو تا ته!
ماشینش مهم نیست
نداشته باشه هم مهم نیست
مهم اینه به گریه کردنت بخنده یا..
میخندید اما شاد نبود
حرف میزد ولی ناگفته بسیار داشت
ولی لباس های اسپایدرمن و فوتبالی تا ابد و یک روز>>>
فاقد مژه
حوصلم سررفته طبق روال عادی بیاین ناشناسم حرف بزنیم توش جواب میدم
بهشت و جهنم
همش دروغ بود
بهشت همینجاس اگه تو باشی
جهنم همین زندگی منه
اگه تو بریو ازم جداشی..